گمشده هایم را می جویم

ساخت وبلاگ
خیلی وقت‌ها غر می‌زنیم که نزد فلان پزشک رفتیم حتی نگاهی به ما نکرد، یا ماشین را به تعمیرگاه بردیم اصلاً نگفت تو کی هستی، به کتابخانه مراجعه کردیم و کتابدار توجهی نکرد و ... ولی بدترین زمان را وقتی می‌گذرانیم که به عنوان بیمار یا همراه بیمار در بیمارستان سپری کنیم. آنجا کلاً برای هیچ کسی، کسی نیستیم. تصادف خجسته‌ای بود که به عنوان همراه بیمار با پدرم در بیمارستان بودم و داشتم کتاب "جنگ‌ها و بدن‌ها" از خانم دکتر نغمه ثمینی را می‌خواندم. اگرچه هر چه در کتاب نوشته شده بود مربوط به آداب و رسوم ژاپن و آنچه که بعد از تصرف کشور توسط اشغالگران بود ولی من مشابهت زیادی بین خود و بیماران دیدم. چند کتاب در کتابخانه طلایی قلب من قراردارند که بعضی از آن‌ها را با عشق به عزیزانم هدیه می‌دهم؛ خوشحالم که این کتاب هم به جمع آن‌ها پیوست، البته اگر تجدید چاپ شود چون در بازار امروز پیدا نمی‌شود.خانم ثمینی به نقش تن در ایجاد و ثبات هویت فردی و ملی اشاره دارد و انواع بدن را به نام‌های بدن بیولوژیک، بدن مقدس، بدن جنسی، بدن اجتماعی/سیاسی، بدن رمزآلود را نام برده است. از نظر ایشان بازی قدرت با بدن‌ها در جنگ، البته سابقه نظری دامنه‌دار و قدیمی دارد. قدرت‌ها همیشه با بدن‌ها درگیرند چرا که بدن، بدیهی‌ترین تجسم خود و دیگری در فضای اجتماعی است.طرز نشستن، آداب و رسوم، جامه‌ای که هر طبقه از اجتماع بر تن دارد، انضباط فردی و رفتاری همه و همه وجه معنوی روح و وجه منطقی ذهن را تحت تاثیر قرار می دهند. افلاطون در کتاب جمهور بیان داشته بدن باید تحت اختیار کامل ذهن باشد. نوربرت الیاس بدن را حاوی ارزش دانش اندوزی دانسته و بوردیو معتقد بود عادت به مثابه محیط اجتماعی، فرهنگی و فیزیکی در هویتی که ما از خود و دیگران از ما م گمشده هایم را می جویم...
ما را در سایت گمشده هایم را می جویم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lilibani بازدید : 93 تاريخ : پنجشنبه 16 تير 1401 ساعت: 8:31

بخشی از کار اداری روزانه من رسیدگی به تماس‌های تلفنی میز خدمت است و به عنوان کسی که از تلفن، تماس تلفنی و کلاً وقت‌گذرانی با تلفن خوشش نمی‌آید در تلاش برای کوتاه کردن مدت مکالمه تلفنی هستم. شاید به خاطر همین خصیصه متوجه هستم چقدر زیادند افراد تماس‌گیرنده‌ای که قادر به بیان درخواست یا پرسیدن سئوالشان در چند کلمه یا جمله کوتاه نیستند. تقریباً شروع مکالمات با داستان آغاز می‌شود، داستانی که بارها شنیده‌ام، آخرش را می‌دانم و می‌دانم دارد به اشتباه روایت می‌شود. دو راه بیشتر نیست. صحبت  کردن میان مکالمه در جریان و قطع آن برای خاتمه داستان و این که راه‌حل را زودتر بگوییم یا گوش سپردن به تمام آن مکالمه که ذهن و روان و وقت هر دو طرف را خسته می‌کند. انتخاب راه اول به مجادله می‌کشد و ادامه راه دوم بعد از مدتی انسان را فرسوده می‌کند. دقت کنیم که مردم در شرایط معمول چقدر به انسجام ذهن و دسته‌بندی افکار خود می‌پردازند. مشکل از همین‌جا شروع می‌شود. فرهنگ ما فرهنگی شفاهی است. درست است که کلام پیش از نوشتار به وجود آمده اما با کشف خط، رشد انسان در تمام زمینه‌ها چنان چشمگیر بوده که قابل چشم‌پوشی نیست. رهادوست (1387؛ 28) اختراع خط را به منزله انقلابی بزرگ در تاریخ تمدن دانسته است. نوشتار و پس از آن چاپ و انتشار نوشته‌ها به تعداد زیاد در مدت کم، جهشی در تاریخ و فرهنگ انسان ایجاد کرد که همگی به آن واقفند. اما برخی جوامع بیشتر نوشتند. گسترش پست و ارسال نامه در بعضی کشورها نشان‌دهنده توجه به اهمیت ثبت وقایع به صورت مکتوب است. به همین دلیل همان طور که رهادوست (1387؛ 26) نیز اشاره دارد این افزایش و تولید اطلاعات تخصصی نیازمند نظامی برای ذخیره‌سازی و بازیابی بود که شاخه‌ای با گمشده هایم را می جویم...
ما را در سایت گمشده هایم را می جویم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lilibani بازدید : 89 تاريخ : پنجشنبه 16 تير 1401 ساعت: 8:31

دور هم نشسته بودیم. دور میز چوبی سنگین وسط اتاق روی صندلی‌های مدل سرخپوستی یا رویه پوستی. میز قشنگی است که با همان نظر اول دلباخته‌اش شدم. هرچند برای هر جابجایی ساده دو سه تا مهره کمر به صدا در می‌آید. روی سه تا از شش صندلی میز نشسته بودیم و سوسیس و تخم‌مرغ می‌خوردیم با نان بربری تازه که همسر جان خریده بود، داغ داغ. چون عصر بود چایی نخوردیم ولی نوشابه خیلی مزه داد. صلح و آرامش جاری بود هرچند کمی قبلش دل نگران از شورش دست جمعی همسایه‌ها علیه گربه‌ها و غذا دادن به آن‌ها بودیم اما در آن لحظه فقط خودمان بودیم و خودمان. هرچند از صبح با ده‌ها نفری سر و کار داشتیم و چند باری گفتگوها به تنش نزدیک شده بود، اما هنوز همدیگر را داشتیم و دل‌هایمان به هم نزدیک و پشتمان به هم گرم. هرچند گرمای هوا در بازگشت به خانه مرا بی‌تاب کرده بود و بطری آب خنک هم جوابگو نبود اما آن لیوان نوشابه که تگری هم نبود چقدر کاممان را شیرین کرد.پسرم پرسید چطوری دقیقاً یادت هست فلان عکس را کجا گرفتید و کی از شما عکس گرفته است؟ چطور آنقدر خوب این چیزها به یادت می‌ماند؟نشد برایش توضیح دهم که در چنین لحظه‌هایی، یک ثانیه صبر می‌کنم و از محیط یک اسکرین‌شات در ذهنم می‌گیرم. چنان آن را در حافظه‌ام ضبط می‌کنم که انگار آخرین چیزی است که قرار است از دنیا ببینم. چرا که قدر تک به تک این حال و هوا را می‌دانم. آنقدر این لحظات ساده زندگی ناب و یکتا هستند که با هیچ دورهمی، مهمانی، جشن موفقیت و ... قابل جایگزینی نیستند. آن ساعتی که با عزیزترین‌ها می‌گذرد، نزد کسانی که خود خودت را برای خودت بودن قبول و دوست دارند و تو آن‌ها را برای خود خودشان با همه ویژگی‌هایشان قبول و دوست داری، گذران عمر را توجیه می‌کند. گاهی این سوسیس گمشده هایم را می جویم...
ما را در سایت گمشده هایم را می جویم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lilibani بازدید : 86 تاريخ : پنجشنبه 16 تير 1401 ساعت: 8:31